توی
باغی بود درخت هلو
روی
اون درخت
نشسته
بودن پنج تا سنجاب ناز و پشمالو
باد و
باد و باد،
از روی
درخت هلویی افتاد
اولی
گفتش: من اونو دیدم، پس مال منه.
دومی
گفتش: نه، من هم صداشو زودتر شنیدم پس مال منه.
سومی
گفتش: باد دوست منه ! باد هلو رو چید پس مال منه.
چهارمی
گفتش: خدا هلو رو خوشگل آفرید، پس مال منه.
هی بگو
مکو، هی سر و صدا
فریاد
و غوغا، دعوا و دعوا
پنجمی،
یواش رو زمین پرید، هلو رو قاپید
اونو
خورد و گفت: بسه هیاهو!
کو
هلو؟ کجاست هلو؟ پس چی شد هلو؟!
درباره این سایت