پنج تا انگشت بودند، که روی یک دست زندگی می کردند.یک روز

اولی گفت: کیک بیاریم.

دومی گفت: رو کیکمون شمع بزاریم.

سومی گفت: بادکنکای خیلی قشنگ.

چهارمی گفت: رنگ و وارنگ، از همه رنگ .

انگشت شست رفت و اومد: 
دایره آورد و دنبک ،
هی زد و خوند :
تولدت مبارک!

قصه انگشت ها(مدرسه)

قصه انگشت ها(زنبور)

قصه انگشت ها(گل خوشبو)

قصه انگشت ها(شکارچی)

قصه انگشت ها(عید)

قصه انگشت ها(تولد)

قصه انگشت ها(سوسکی خانوم)

انگشت ,رنگ ,یک ,آورد ,دنبک , دایره ,شست رفت ,انگشت شست ,رفت و ,و اومد ,اومد  دایره

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

pizzapack ویژگی ایران قوی زندگي مشترك من با طعم شكلات mer30dl تاسیسات الکتریکی نوترال RISMEDIA در گاه رسمی گروه خبری خورشید طاق. ضرب المثل های انگلیسی porsesh-mehr98