توی یک جنگل بزرگ چندتا پرنده به هم رسیدند .

 

اولی گفت: کلاغمو قار قار می کنم      

 همه رو خبر دار می کنم

دومی گفت: پر و پر و پر کبوترم

  اینجا و اونجا می پرم

سومی گفت: چه و چه و چه باز می خونم

 بلبلم آواز می خونم

چهارمی گفت: نوکمو به هر جا می کوبم .

بنده جناب دارکوبم.

آخری گفت: من چی باشم. کیم، چیم؟

آها فهمیدم. شکارچیم

تق تق تق، بنگ بنگ بنگ

تور دارم و تیر و تفنگ

فرار کنین دارم میام

هم و هم و هم، همه رو می خوام

قصه انگشت ها(مدرسه)

قصه انگشت ها(زنبور)

قصه انگشت ها(گل خوشبو)

قصه انگشت ها(شکارچی)

قصه انگشت ها(عید)

قصه انگشت ها(تولد)

قصه انگشت ها(سوسکی خانوم)

  ,هم ,بنگ ,خونم ,کنم ,رو ,چه و ,و پر ,هم و ,می کنم ,   

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

frectalehonaryt ذهنی زیباتر از چهره englishuniverse مطالب مفید و آموزنده حقوقی فروشگاه فايل هاي علمي دانلود برنامه سالانه ی متوسطه asharroz آقای انشا پلتفرم تحلیل داده مشتریان و بازاریابی داده محور الماس